چشات دیگه از من خسته سیره اما هنوز چشای من اسیره فقط بدون که این دل شکسته منتظره بگی واست بمیره
دیگه این پنجره از دیدن من خسته شده انگاری کتاب عشق من و تو دیگه بسته شده
عمریست زمانه درعذاب من وتوست گرمای زمین ازالتهاب من و توست آن قصه که کهنگی ندارد هرگز سوگند به عشق انتخاب من و توست
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم روزی سراغ وقت من آیی که نیستم
تنها کسی که مرا درک می کند یک روز زادگاه مرا ترک می کند
گریه هایم بی صداست عشق من بی انتهاست
به چشمانت بیاموز که هر کسی ارزش دیدن ندارد
امروز دیدمت خسته بودی اگه اشتباه نکنم دل شکسته بودی دیگه دوستم نداری می دونم حتما به دیگری دل بسته بودی
عشق مثل میس کال میمونه ، وقتی میخوای بگیریش وامیسته
یه خره باحسرت به اسب نگاه می کنه، می گه اى کاش تحصیلاتم رو ادامه می دادم
اگه از کنار یک گنجشک در شدی و نپرید فکر نکن که دوست داره
بدون که آدم حسابت نکرده
خوشتر از قالی کرمان غزلی ساخته ام
نخ به نخ زیر قدمهای تو انداخته ام . . .
من منتظرت شدم ولی در نزدی / بر زخم دلم گل معطر نزدی
گفتی که اگر شود می آیم اما / مرد این دل و آخرش به او سر نزدی
در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی / من ظهور لحظه ها را می شمارم تا بیایی
خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری / در مسیرت جان فشانم گل بکارم تا بیایی
نظرات شما عزیزان:
|